به خدا حافظی تلخ تو سوگند نشد
که تو رفتی ودلم ثانیه ای بند نشد
لب تو میوه ممنوع ولی لبهایم
هر چه از طعم لب سرخ تو دل کند نشد
با چراغی همه جا گشتم وگشتم در شهر
هیچ کس هیچ کس اینجا به تو مانند نشد
هر کسی در دل من جای خودش را دارد
جانشین تو در این سینه خداوند نشد
خواستند از تو بگویند شبی شاعرها
عاقبت با قلم شرم نوشتند:نشد!
سراغی از ما نگیری نپرسی که چه حالیم عیبی نداره میدونم باعث این جداییم رفتم شاید که رفتنم فکرتوو کمتر بکنه نبودنم کنار تو حالتو بهتر بکنه لج کردم با خودم آخه حست به من عالی نبود احساس من فرق داشت با تو دوست داشتنت خالی نبود بازم دلم گرفته توو این نم نم باروون چشام خیره به نور چراغ توو خیابون خاطرات گذشته منو می کشه آروم چه حالی دارم امشب به یاد تو زیر باروون باختن توو این بازی واسم از قبل مسلم شده بود سخت شده بود تحمل عشقت به من کم شده بود رفتم ولی قلبم هنوز هواتوو داره شب و روز من هنوزم عاشقتم به دل می گم بساز بسوز
این پست به صورت ثابت همیشه در اول وبلاگ می باشد
ومطالب جدید درزیر این پست قرار می گیرن....
ادامه
مطلب مورد نظر رمز دارد.
لطفا رمز عبور مربوط به مطلب را وارد کرده ،
دکمه تایید را کلیک کنید.
اگر حقیقت است بیا من شکسته ام بی سنگ
مرا تو ساده بکش با تمام سادگی ام
و تلخ و تلخ و تکیده ولی کمی پر رنگ
مرا به رنگ روشن صد التماس تیره بکش
کنار کوچه بن بست و خالی از آهنگ
اگر تو معنی پرپر زدن ندانستی
پرنده ای بکش و یک قفس ولی دل تنگ
قرار هر دوی ما بر مدار ماندن بود
ببین که بی قرار توام هنوز بی نیرنگ
مرا تو خسته بکش، پاره کن شکسته بکش
شکسته از دل سنگی و خسته از دل تنگ
یا در دل موج سهمناگین توفان بشکسته قایقی را
ای عشق مرا نکرده باور آن لحظه مرا به خاطر آور
ای عشق مرا نکرده باور آن لحظه مرا به خاطر آور
در صبح بهار جای شبنم در گونه گل تگرگ دیدی
یا صید به خون کشیده ای افتاده به دام مرگ دیدی
ای عشق مرا نکرده باور آن لحظه مرا به خاطر آور
ای عشق مرا نکرده باور آن لحظه مرا به خاطر آور
چون من به نگاه دلفریبی گر عاشق و بی قرار گشتی
در دشت جنون بی ترانه سرگشته تر از غبار گشتی
یا پیر شدی چو من دریغا از آینه شرمسار گشتی
یا پیر شدی چو من دریغا از آینه شرمسار گشتی
گفتی که همیشه یاد من باش من یاد تو بوده ام همیشه
من هر غزل و ترانه ام را بهر تو سروده ام همیشه
هر صبح پس از نیایش من از ته دل دعات کردم
در قصر بلور آسمونها فریاد زنان صدات کردم
ای عشق مرا نکرده باور آن لحظه مرا به خاطر آور
اگر کلمه دوستت دارم نمایشگر عشق خدایی من نسبت به توست
اگر کلمه دوستت دارم راضی کننده و تسکین دهنده قلبهاست
اگر کلمه دوستت دارم پایان همه جدایی هاست
اگر کلمه دوستت دارم نشانگر اشتیاق راستین من نسبت به توست
اگر کلمه دوستت دارم کلید زندان من و توست
پس با تمام وجود فریاد میزنم * دنیای زیبای من دوستت دارم *
میخواهی بری؟ بهانه میخواهی؟ بگذار من بهانه را دستت دهم برو و هركس پرسید بگو لجوج بود ... ... همیشه سرسختانه عاشق بود ... بگو فریاد مى كرد همه جا فریاد مى كرد فقط مرا مى خواهد بگو دروغ مى گفت مى گفت هرگز ناراحتم نكردى بگو درگیر بود همیشه درگیر افسون نگاهم بود بگو او نخواست نخواست كسى جز من در دلش خانه كند اینهمه بهانه برایت آوردم حالا اگر مى خواهى برو به سلامت ..!
نگران نباش حال دلم خوب است !!! …نه از شیطنت های کودکانه اش خبری هست نه از شیون های مداومش ،بهوقت ِ خواستن ِ تو … آرام جوری که نبینی و نشنوی گوشه ای نشسته ، و رویاهایش را به خاک می سپارد
بی تو تنها گریه کردم تو شبای بی ستاره
انتظار تو کشیدم تا که برگردی دوباره
در غروب رفتنت ، لحظه هایم را شکستم
زیر بارون جدایی با خیال تو نشستم
پشت شیشه روز و شب ، دل به بارون می سپارم
من برای گریه هام ، چشمه ها رو کم می یارم
انتظار با تو بودن منو از پا درمیاره
ترس از این دارم که بی تو ، تا ابد چشام بباره
خیلی سخت است بدانی هیچوقت به آن کسی که خیلی دوستش داری نخواهی رسید. خیلی سخت است با اینکه میدانی به او نمیرسی باز هم سکوت کنی و آرام در دل شکسته شوی. خیلی سخت است بغض گلویت را گرفته باشد اما نتوانی گریه کنی ، خیلی سخت است قلبت پر از درد باشد اما نتوانی خودت را از این درد خالی کنی. با خود میگویم این زندگی تنها با تو زیباست ، میگویم که این قلب تنها عاشق تو هست و تنها تو را دوست دارد اما کسی آنچه را که برای خویش زمزمه میکنم باور ندارد. شاید تنها با یاد و عشقت اما بدون تو، در این دنیا تنها زندگی کنم. این رسم زندگیست ، سرنوشت با من و تو یار نیست . هیچکس هوای ما را ندارد ، زندگی با ما نمیسازد. تنها من هستم و تو هستی ، دو قلب عاشق ولی تنها و شکسته . قلب تو را نمی دانم ، اما قلب من میخواهد تا ابد به عشق تو تنها بماند. خیلی سخت است با او که دوستش داری نتوانی زندگی کنی و بدانی که هیچگاه به او نخواهی رسید. خیلی سخت است نتوانی دستانش را بگیری و او را در آغوش بفشاری. تنها میتوانم به تو بگویم خیلی دوستت دارم و تا ابد عاشقت می مانم عزیزم. خیلی سخت است برای رسیدن به او که خیلی دوستش داری انتظار بکشی و آخر سر سهم این انتظار شیرین یک پایان تلخ باشد.
پایانی که آغاز حسرت عشق من است . تا کی باید در حسرت رسیدن به تو بنشینم، تا کی باید لحظه ها را بشمارم تا قشنگترین لحظه ام با تو فرا رسد.
شاید تا فردا یا شاید تا… تا آخر دنیا!
به خدا حافظی تلخ تو سوگند نشد
که تو رفتی ودلم ثانیه ای بند نشد
لب تو میوه ممنوع ولی لبهایم
هر چه از طعم لب سرخ تو دل کند نشد
با چراغی همه جا گشتم وگشتم در شهر
هیچ کس هیچ کس اینجا به تو مانند نشد
هر کسی در دل من جای خودش را دارد
جانشین تو در این سینه خداوند نشد
خواستند از تو بگویند شبی شاعرها
عاقبت با قلم شرم نوشتند:نشد! عشق وعاشقی